قدس آنلاین- بعضی وقتها برای کمک به دیگران فقط لازم است کمی خوب فکر کنیم، اندکی همت داشته باشیم و صد البته نوع دوست و مهربان باشیم. این سه عنصر که باشد بقیه ماجرا حل شدنی است.
«نسیم نوروزی» که در اصفهان زندگی میکند شاعر و نویسنده خوش ذوق کودکان است که برای رفع محرومیت فرهنگی و ترویج کتابخوانی به سهم خود با کمک گرفتن از دیگران دست به کار شده است و... اصلاً خودتان ماجرا را از زبان خودش بخوانید.
* همه چیز از یک عکس شروع شد
ماجرا از سال ۱۳۹۴با روستای «رمین چابهار» شروع شد. اولین بار دیدن عکس کتابخوانی عبدالحکیم بهار شاعر و فعال امور فرهنگی کودکان و چند کودک بلوچ، چنان شوقی در دلم انداخت که فوراً به ایشان در فیسبوک پیام دادم که بیایید انقلاب فرهنگی راه بیندازیم، دست به دست هم بدهیم و فقر فرهنگی را نابود کنیم و... ایشان ضمن شادی و استقبال فراوان، برایم دعای خیر کردند.
یک آگهی کوچک در همان محیط گذاشتم و کوبلن کودکانهای را که یک ماه قبلش خودم دوخته بودم، در صفحه خودم به فروش گذاشتم. جالب بود که توسط چند نفر به صورت مجازی خریداری شد و اشتراک مجلات رشد و سروش کودکان و خردسالان را برای «رمین» خریدم. بعدها بعد از چاپ کتاب شعرم در نشر امیر کبیر متوجه شدم حق تخفیف مؤلف دارم و با مبلغ ۵۰۰ هزار تومانی که اولین بار به دستم رسید از انتشارات امیر کبیر و آوای باران پکهای ۱۱۰ و ۱۰۰ تایی شعر و قصه را خریدم.
* علاقهمند کمک به مناطق محروم
بعد از یک سال با کمک دوستانی که از کار من با خبر شده بودند، در تربت حیدریه فعالیت کتابرسانی شروع شد. با مبالغ اندکی که به دستم میرسید بستهها را سفارش میدادم. گزارشهایی که به دستم میرسید دلگرمی و شادمانی زیادی برایم به همراه داشت. بعدها مسئولان در تلگرام مرا پیدا کردند. به علت همان علاقهمندی کمک به مناطق محروم به صورت اتفاقی منطقه مرزی ترگور را شناختم و مسئولانی که وظیفه کتاب رسانی به مناطق محروم و کتابخانههای سیار را داشتند. گاهی آن قدر رونمایی از کتابهای رسیده زیبا و عکسهایش دیدنی بود که اشک در چشم هر بینندهای حلقه میزد.
متأسفانه در این راه کمبود مالی بسیاری داشتیم چون خیرین کمی همکاری مداوم داشتند. از طرفی چون مؤسسه ثبت نشدهای بودیم و دوستانه و داوطلبانه کار میکردیم دوستان از گوشه و کنار ایران پیام و درخواست کمک رسانی میدادند که در وسع من نبود. هر از گاهی که مبلغی جمع میشد اقدام به خرید مجلات کودک و نوجوان میکردم. چون هم اشتراک آنها ارزانتر بود، هم آن که هیچ مجلهای در مناطق محروم تا آن وقت به دستشان نرسیده بود. هدفم این بود که بچهها با مجلات آشنا شوند بلکه استعدادی در دوردست ایران به تهران و مجلات راه پیدا کند و نویسنده و شاعر خوبی از بین این بچههای خوب پیدا بشود.
* اهدای چند هزار جلد کتاب
نتوانستیم از کمک ناشران زیادی استفاده کنیم چون ارتباط و آشنایی با شخص بنده نداشتند و بیشترین کاری که میشد کرد، این بود که کتابها را با تخفیف بخریم. این اواخر توانستیم با کمک خیرین، استادان ادبیات کودک و شاعران به برخی مناطق سیستان و بلوچستان، ترگور ارومیه، دزفول، تربت حیدریه، مشهد، کرمان و ایلام و... بالای ۲۰ بسته ۱۱۰تایی کتاب، و در مجموع چند هزار جلد کتاب بفرستیم؛ غیر از این کتابها اشتراک مجلات کیهان بچهها، سروش کودکان، رشد کودک و... را برای بعضی از مناطق گرفتیم.
منبع مالی مشخصی نداریم و گروه تلگرامی کوچکی که به همراه دوستان راه انداختهایم نیازمند حمایت نهادهای دولتی، ناشران تخصصی کودک نوجوان، خیرین و کتابخانههای عمومی کشور برای تجهیز کتابخانههای مناطق محروم است.
* هم خوشحالم هم غمگین!
حالا بعد از مدتی از انجام این فعالیت فرهنگی هم خوشحالم و هم غمگین! خوشحالم از این بابت که توانستم از حق تخفیف مؤلف بودن خودم هرچند کم استفاده کنم و برای تمام این مناطق کتاب بخرم و لبخند روی لبان کودکان بیاورم. اندوهگینم برای آن که دستمان آن قدر پر نیست که بتوانیم همه مناطق را پوشش بدهیم. من اگر چه تنها سهمم واسطهگری بین مردم، کودکان، مجلات، و ناشران و هماهنگی و پیگیری امور ایشان بوده است، اما تنها وقتی کارم را تمام شده میبینم که بدانم همه مناطق محروم کشورم نیاز به کتابشان تأمین شده و کودکان با آسودگی میتوانند تحصیل کنند و به درجات بالای علمی برسند. امیدوارم که این حرکت فرهنگی فراگیر شود و بدانیم هدیه کردن دانایی به کودکان مناطق محرومی که ولع خواندن و دانستن دارند، ارزشمندترین هدیهای است که میتوانیم به آنها بدهیم.
نظر شما